ارتباط بنهانی رنگ خون گرفت


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مجله ما و آدرس siniuor6128.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 91
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 6
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 6
:: بازدید ماه : 13
:: بازدید سال : 43
:: بازدید کلی : 2022

RSS

Powered By
loxblog.Com

مطالب گوناگون

ارتباط بنهانی رنگ خون گرفت
ساعت 20:42 | بازدید : 864 | نوشته ‌شده به دست مهرانه | ( نظرات )

ارتباط پنهانی رنگ خون گرفت

وابستگی سارا به خواستگار قبلی به حدی زیاد شده بود که با وجود داشتن همسر و کودک خردسال دست کشیدن یکباره از این

رابطه پنهانی برایش ناممکن بود رابطهای که جز خون، رنگ دیگری به خود نگرفت.

نزدیک ظهر بود. دل سارا بدجور شور میزد. گرما در آن پنجشنبه به حدی شدید بود که کودک خردسالش با گریههای

بیامان بیتابی میکرد. سارا کودکش را تازه خوابانده بود که زنگ خانه به صدا درآمد. او برای بیدار نشدن کودک، سریع

در را باز کرد. در بهت و ناباوری، علی پشت در ایستاده بود. سارا با دلهره پرسید: تو اینجا چکار میکنی؟ الان همسرم از

سر کار به خانه برمیگردد. علی قمهای با خودش آورده بود، اما سارا نمیتوانست آن را از لای در ببیند.

خاطرات در تلاقی برخورد چشمانشان با یکدیگر زمان را به عقب برگرداند؛ چند سال پیش بود که سارا و علی با یکدیگر

آشنا شدند و به هم دل بستند اما سرنوشت جور دیگری برایشان رقم خورد. علی به خواستگاری سارا آمد. سارا چهار سال

از علی بزرگتر بود برای همین خانوادهاش با ازدواج آنها مخالفت کردند و سارا را به اجبار به مردی دیگر دادند. او بچهدار

شد اما ارتباطش با علی ادامه پیدا کرد؛ قطع یکباره این رابطه برایش امکانپذیر نبود.

علی قمه را در جیب پشت شلوارش مخفی کرده بود. سارا جلوی در ایستاده بود و اجازه ورود نمیداد اما علی او را متقاعد

کرد که برای صحبت کردن آمده و قصد دعوا ندارد علی از سارا در خواست همیشگیاش را داشت اما سارا مخالفت کرد.

تُن صدای علی در حال اوج گرفتن بود. سارا ترسید. نگران بیدار شدن کودکش بود. هیسهیس گفتنهایش هم نتوانست

طغیان به پا خواسته علی را آرام کند. علی فریاد میکشید.

خاطرات گذشته و قول و قرارهایی که با سارا گذاشته بود جلوی چشمانش رژه میرفت. فکر میکرد به او ظلم شده. هرگز

نمیتوانست قطع ناگهانی رابطه با سارا را بپذیرد. سالها قبل وقتی تازه علی و سارا با هم آشنا شده بودند، سارا قول داده

بود تا ابد کنار هم باشند اما حالا اتفاق دیگری رخ داده بود.

خشم علی ثانیه به ثانیه اوج گرفت. قمه را از جیبش درآورد، بالا برد و در یک لحظه ضربهای به شاهرگ سارا زد و به

رابطه میانشان پایان داد. خون از گردن سارا فواره میزد، زمین زیر پایشان فرشی از خون شده بود، صدای گریه نوزاد

فضای خانه را پر کرده بود. ثانیهای گذشت؛ علی در شوک و ناباوری عمیقی فرو رفته بود. ترس ناشی از قتل ناخواسته

مجابش کرد تا از محل جنایت فرار کند، اما پلیس هرگز رهایش نکرد. مدتی بعد علی دستگیر شد و حالا او فاصله

چندانی با طناب دار ندارد.

یک مقام آگاه با بیان این که حادثه در نیمه تیر ماه امسال در یکی از استانهای غربی کشور اتفاق افتاده است، درباره

جزئیات ماجرا به جامجم گفت: پس از وقوع حادثه مقتول به پزشکی قانونی منتقل شد. در تحقیقات ابتدایی مشخص شد،

سارا 28 ساله، متاهل و دارای یک فرزند خردسال است و به علت شدت جراحات در همان ثانیه اول برخورد قمه به

شاهرگ، جان باخته است. قاتل 24 ساله نیز خواستگار قبلی مقتول بود که بلافاصله پس از ارتکاب جنایت به کرج و از

آنجا به کرمانشاه متواری شده بود اما سرانجام دستگیر شد. پرونده این حادثه برای تکمیل تحقیقات با نیابت برای بررسی

بیشتر علت مرگ به دادسرای تهران ارسال شده و تحت بررسی است.

مهدیه آخوندزاده

ضمیمه تپش جام جم




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: